بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۱۴: گر بیتو نگه را به تماشا هوس افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر بی تو نگه را به تماشا هوس افتاد بر هرچه گشودم مژه در دیده خس افتاد از بخت سیه چاره ندارم چه توان کرد چون زلف به آشفتگی ام دسترس افتاد در گریه تنک مایه تر از من دگری نیست کز ضعف سرشکم به شمار نفس افتاد تا بیکسی ام قافله سالار فغان کرد خون شد دل و چون اشک ز چشم جرس افتاد شوقی به شکست دل من مست خروش است آگه نی ام این شیشه ز دست چه کس افتاد از آفت تعجیل حذر کن که در این باغ بر خاک نخستین ثمر پیشرس افتاد شد عین حقیقت چو مجازت ز میان رفت عشق است گر آتش به بنای هوس افتاد چون شانه ره ما همه پیچ و خم زلف است چندان که قدم پیش نهادیم پس افتاد عمری ست پر افشان گلستان خیالیم غم نیست اگر طایر ما در قفس افتاد اسباب غبار نگه عبرت ما نیست در دیدهٔ آتش نتوان گفت خس افتاد کلفت مکش از عمر عیان است چه باشد سنگینی باری که به دوش نفس افتاد بیدل لب آن برگ گل اندام ندارد شهدی که تواند به خیالش مگس افتاد بیدل دهلوی