کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    باز وحشی‌جلوه‌ای‌در دیده جولان‌کرد و رفت

    از غبارم دست‌بر هم‌سوده سامان‌کرد و رفت

    پرتو حسنی چراغ خلوت اندیشه شد

    در دل هر ذره صد خورشید پنهان‌کرد و رفت

    رنجها در عالم تسلیم راحت می‌شود

    شمع از خار قدم سامان مژگان‌کرد و رفت

    بی‌تمیزی دامن نازی به صحرا می‌فشاند

    شوخی اندیشهٔ ما راگریبان‌کرد و رفت

    بود در طبع سحرنیرنگ شبنم سازییی

    تنگی غفلت نفس را اشک غلتان‌کرد و رفت

    نیستم آگه زنقش هستی موهوم خویش

    اینقدر دانم‌که بر آیینه بهتان‌کرد و رفت

    رنگ‌گرداندن غبار دست بر هم سوده بود

    بیخودی آگاهم از وضع پریشان‌کرد و رفت

    سعی‌بیرون‌تازی‌ات ز‌ین‌بحرپر دشوار نیست

    می‌تون‌چون‌موج‌گوهرترک‌جولان‌کرد و رفت

    خاک غارت‌پرور بنیاد این ویرانه‌ایم

    هرکه آمد اندکی ما را پریشان‌کرد و رفت

    جای دل بیدل درین محفل پسندی داشتم

    بسکه تنگ‌آمد پری‌افشاند وافغان‌کرد و رفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha