کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عمرگذشته بر مژه‌ام اشک بست و رفت

    پرواز صبح‌، بیضهٔ شبنم شکست و رفت

    از خود تهی شوید و ز اوهام بگذرید

    خلقی درین محیط به‌ کشتی نشست و رفت

    از نقد و جنس حاصل این‌کارگاه وهم

    دیدیم باد بودکه آمد به دست و رفت

    رفتن قیامتی‌ست‌که پا لغز کس مباد

    هرچند حق‌پرست‌، شد اتش‌پرست و رفت

    پوشیده نیست رسم خرابات ما و من

    هرکس بهٔک‌دو جام نفس‌گشت‌مست و رفت

    در سینه داشتم دلکی عاقبت نماند

    آه این سپند سوخته با ناله جست و رفت

    بند کشاکش نفس آخر گسیخت عمر

    با خویش برد ماهی پر زور شست و رفت

    چشم گشوده وحشت دل را بهانه بود

    شاهین بی‌تماغه رها شد ز دست و ‌رفت

    کس محرم پیام دم واپسین نشد

    کز دل چه مژده داد به دل پست پسب‌ورفت

    شمعی زبان موعظت بزم‌ گرم داشت

    گفتم چسان روم ز در دل نشست و رفت

    بیدل غبار قافلهٔ اعتبار ما

    باری دگر نداشت همین چشم بست و رفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha