کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت

    جای دگر نیافت‌که بر رنگ پاگذاشت

    تعمیر رنگ ز آب و گل اعتماد نیست

    نتوان بنای عمر به دوش وفا گذاشت

    عمری ا‌ست خاک من به سر من فتاده است

    این‌گرد دامن تو ندانم چرا گذاشت

    وامانده ی قلمرو یاسم چو نقش پا

    زین دشت هرکه رفت مرا بر قفا گذاشت

    می‌خواست فرصت از شرر کاغذ انتخاب

    رنگ پریده بر ورقم نقطه‌ها گذاشت

    رفتم ز خویش لیک به دوش فتادگی

    برخاستن غبار مرا بی‌عصا گذاشت

    هرجا روی غنیمت یک دم رفاقتیم

    ما را نمی‌توان به امید بقا گذاشت

    با خود فتاد کار جهان از غرور عشق

    آه این چه ظلم بود که ما را به ما گذاشت

    زین‌ گردن ضعیف ‌که باریکتر ز موست

    باید سر بریده به تیغ قضاگذاشت

    آن را که عشق از هوس هرزه واخرید

    برد از سگ استخوان و به پیش هما گذاشت

    بیدل عروج جاه خطرگاه لغزش است

    فهمیده بایدت به لب بام پا گذاشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha