بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۳۴: گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت جای دگر نیافت که بر رنگ پاگذاشت تعمیر رنگ ز آب و گل اعتماد نیست نتوان بنای عمر به دوش وفا گذاشت عمری ا ست خاک من به سر من فتاده است این گرد دامن تو ندانم چرا گذاشت وامانده ی قلمرو یاسم چو نقش پا زین دشت هرکه رفت مرا بر قفا گذاشت می خواست فرصت از شرر کاغذ انتخاب رنگ پریده بر ورقم نقطه ها گذاشت رفتم ز خویش لیک به دوش فتادگی برخاستن غبار مرا بی عصا گذاشت هرجا روی غنیمت یک دم رفاقتیم ما را نمی توان به امید بقا گذاشت با خود فتاد کار جهان از غرور عشق آه این چه ظلم بود که ما را به ما گذاشت زین گردن ضعیف که باریکتر ز موست باید سر بریده به تیغ قضاگذاشت آن را که عشق از هوس هرزه واخرید برد از سگ استخوان و به پیش هما گذاشت بیدل عروج جاه خطرگاه لغزش است فهمیده بایدت به لب بام پا گذاشت بیدل دهلوی