کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هستی به رنگ صبح دلیل فنا بس است

    بهر وداع ما نفس‌ آغوش ما بس است

    زین بحر چون حباب کمال نمود ما

    آیینه‌داری دل بی‌مدعا بس است

    ما مرد ترکتازی آن جلوه نیستیم

    بهر شکست لشکر ما یک ادا بس است

    محروم پای‌بوس تو را بهر سوختن

    گرشعله‌نیست غیرت رنگ حنابس است

    محتاج نیست حسن به آرایش دگر

    گل را ز غنچه تکمهٔ بند قبا بس است

    از دل به هر خیال قناعت نموده‌ایم

    آیینه روی‌گر ننماید قفا بس است

    گوهرصفت ز منت دریوزهٔ محیط

    درکاسهٔ جبین تو آب حیا بس است

    واماندگی به هر قدم اینجا بهانه ‌جوست

    گر خار نیست آبله هم زیر پا بس است

    گر درخورکفایت هرکس نصیبه‌ای است

    آیینه‌ گو به هرکه رسد، دل به ما بس است

    خودبینیی‌ که آینهٔ هیچکس مباد

    در خلق شاهد نگه نارسا بس است

    ما را چو رشته‌ای ‌که به سوزن وطن ‌کند

    چندانکه بگذریم درین ‌کوچه جا بس است

    بیدل مرا به بوس و کنار احتیاج نیست

    با عندلیب جلوهٔ گل آشنا بس است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha