کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بعد مرگم شام‌نومیدی سحرآورده است

    خاک‌گردیدن غباری در نظر آورده است

    در محبت آرزوی بستر و بالین‌کراست

    چشم عاشق جای مژگان نیشترآورده است

    طاقتی‌کو تا توان‌گشتن حریف بار درد

    کوه هم تا ناله برداردکمر آورده است

    کشتی چشمم‌که حیرت بادبان شوق اوست

    تا به خود جنبد محیطی ازگهرآورده است

    زین قلمرو چون سحرپیش از دمیدن رفته‌ایم

    اینقدرها هم نفس از ما خبرآورده است

    جوش دردی‌کوکه مژگان هم نمی‌پیداکند

    کوشش ما قطره خونی تا جگرآورده است

    صد چمن عشرت به فتراک تپیدن بسته‌ایم

    حلقهٔ دام‌که ما را در نظر آورده است

    ابتدا و انتها در سوختن گم کرده‌ایم

    هرچه دارد شمع از هستی به سر آورده است

    ششجهت یک‌صید تسلیم‌دل بی‌آرزوست

    ضبط آغوشم جهانی را برآورده است

    شور اشکم بیدل از طرزکلامش آرمید

    بهر این طفلان لبش‌گویی شکر آورده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha