به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
اوج جاه، آثارش از اجزای مهمل ریختهست
خار و خسازبس فراهمگشته اینتل ریختهست
صورت کار جهان بیبقا فهمیدنیست
رنگ بنیادیکه میریزند اول ریختهست
چشمکو تا از سواد فقر آگاهشکنند
شب ز انجم تا چراغ بزم مکحل ریختهست
سستی فطرت ز آهنگ سعادت بازداشت
رشتههای تابدار اکثر به مغزل ریختهست
طبعها محرم سواد مکتب آثارنیست
ورنه اینجا یک قلم آیا منزل ریختهست
صاف معنی ز تقاضای عبارت درد شد
کس چهسازد مادهایاعلا بهاسفل ریختهست
درکمینگاه حسد هرچند سر خاردکسی
طعن مجهولان چو خارش بر سرکل ریختهست
جسم وجان تهمتپرست ظاهر و مظهر نبود
آگهی بر ما غبار چشم احول ریختهست
تا خمشبودیم وحدتگردیازکثرتنداشت
لبگشودن مجمل ما را مفصل ریختهست
گرد غفلت رفتهاند ازکارگاه بوریا
اینسیاهی بیشتر بر خوابمخمل ریختهست
تا تواناییست اینجا دست ناگیراکراست
نقد اینراحت قضا درپنجهٔ شل ریختهست
بیدل از دردسر پست و بلند آزادهٔم
وضع همواری جبین ما ز صندل ریختهست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.