کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به‌دست و تیغ‌کسی خون من حنابسته‌ست

    به حیرتم‌که عجب تهمت بجا بسته‌ست

    ز جیب ناز خطش سر برون نمی‌آرد

    ز بسکه عهد به خلوتگه حیا بسته‌ست

    زه قبای بتی غنچه‌کرد دلها را

    که حسنش ازرگ‌گل بند بر قبا بسته‌ست

    غبار من همه تن بال حسرت است اما

    ادب همان ره پرواز مدعا بسته‌ست

    به وادی طلبت نارسایی عجزیم

    که هرکه رفته زخود خویش را به‌ما بسته‌ست

    امیدهاست که جز سجده‌ام نفرماید

    کسی‌که خاصیت عجز برگیا بسته‌ست

    تن از بساط حریرم چه‌گونه بندد طرف

    که دل به سلسلهٔ نقش بوریا بسته‌ست

    نگاه حسرتم و نیست تاب پروازم

    که حیرت از مژه‌ام بال بر قفابسته‌ست

    گداخت حیرت نقاش رنگ تصویرم

    که‌نقش هستی من بی‌نفس چرا بسته‌ست

    مگربه آتش دل التجا برم چوسپند

    که بی‌زبانم وکارم به ناله وابسته‌ست

    چو شمع تا به فنا هیچ‌جا نیاسایم

    مرا سری‌ست‌که احرام نقش پا بسته‌ست

    مگر ز زلف تو دارد طریق بست وگشاد

    گه بیدل اینهمه‌مضمون دلگشا بسته‌ست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha