کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    موج هرجا، در جمعیت‌گوهر زده است

    تب حرص است‌که ازضعف به بستر زده است

    غیر چشم طمع آیینهٔ محرومی نیست

    حلقه بر هر دری‌، این قفل‌، مکرر زده است

    محو گیرید خط و نقطهٔ این نسخهٔ وهم

    همه جا کاغذ آتش زده مسطر زده است

    از پریشان‌نظری‌، چاره محال است اینجا

    سنگ بر آینهٔ ما دل ابتر زده است

    عقل داغ است ز پاس ادب انسانی

    جهل بیباک به عالم لگد خر زده است

    غفلت دل‌، درکیفیت‌ بینش نگشود

    پنبه شیشهٔ ما مهر به ساغر زده است

    خودنمای هوس پوچ نخواهی بودن

    بر در آینه زین پیش سکندر زده است

    ناگزیریم ز وحشت همه چون شمع و سحر

    خط پیشانی ما دا‌من ما برزده است

    تا فنا هستی ما را ز تپش نیست ‌گزیر

    چه توان کرد نفس حلقه بر این در زده است

    نارسایی به ‌کجا زحمت فریاد برد

    مژه هر دست که برداشته بر سر زده است

    شاید از سعی عرق نامهٔ من پاک شود

    که جبین ساغر امید به کوثر زده است

    بر نمی‌آیم‌ ازین محفل جانکاه چو شمع

    فرش خاک است همان رنگم اگر پر زده است

    صد غلط می‌خورم از خویش به یک سایهٔ مو‌

    ناتوانی چقدر بر من لاغر زده است

    از دو عالم به درم برد به خاک افتادن

    نفس سوخته بر وحشت دیگر زده است

    ناخدا لنگر تدبیر به توفان افکن

    کشتی خو‌یش قلندر به ‌کمر بر زده است

    از تحیرکده ی عالم عنناست حباب

    هیچ بودن همه از بیدل ما سر زده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha