بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸۸: بعد مرگم شامنومیدی سحرآورده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بعد مرگم شام نومیدی سحرآورده است خاک گردیدن غباری در نظر آورده است در محبت آرزوی بستر و بالین کراست چشم عاشق جای مژگان نیشترآورده است طاقتی کو تا توان گشتن حریف بار درد کوه هم تا ناله برداردکمر آورده است کشتی چشمم که حیرت بادبان شوق اوست تا به خود جنبد محیطی ازگهرآورده است زین قلمرو چون سحرپیش از دمیدن رفته ایم اینقدرها هم نفس از ما خبرآورده است جوش دردی کوکه مژگان هم نمی پیداکند کوشش ما قطره خونی تا جگرآورده است صد چمن عشرت به فتراک تپیدن بسته ایم حلقهٔ دام که ما را در نظر آورده است ابتدا و انتها در سوختن گم کرده ایم هرچه دارد شمع از هستی به سر آورده است ششجهت یک صید تسلیم دل بی آرزوست ضبط آغوشم جهانی را برآورده است شور اشکم بیدل از طرزکلامش آرمید بهر این طفلان لبش گویی شکر آورده است بیدل دهلوی