کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خامشی در پرده سامان تکلم‌کرده است

    از غبار سرمه آوازی توهم کرده است

    بی‌توگر چندی درین محفل به عبرت زنده‌ایم

    بر بنای ما چو شمع آتش ترحم‌کرده است

    تا خموشی داشتیم آفاق بی‌تشویش بود

    موج این بحر از زبان ما تلاطم‌کرده است

    از عدم ناجسته شوخیهای هستی می‌کنیم

    صبح ما هم در نقاب شب تبسم‌کرده است

    معبد حرص آستان سجدهٔ بی‌عزتی‌ست

    عالمی اینجا به آب رو تیمم‌کرده است

    هیچکس مغرور استعداد جمعیت مباد

    قطره راگوهر شدن بیرون قلزم‌کرده است

    خام‌طبعان ز فشار رنج دهر آزاده‌اند

    پختگی انگور را زندانی خم‌کرده است

    غیبت ظالم‌گزندش‌کم میندیش از حضور

    نیش عقرب نردبانها حاصل‌از دم‌کرده است

    سحرکاریهای چرخ از اختلاط بی‌نسق

    خستگی اطوار مردم راسریشم کرده است

    آن تپش‌کز زخم حسرتهای روزی داشتیم

    گرد ما را چون سحرانبارگندم‌کرده است

    این‌گلستان‌، غنچه‌ها بسیار دارد، بوکنید

    در همین‌جا بیدل ما هم دلی‌گم‌کرده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha