کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نمی‌دانم چه تنگی درهم افشرد آه مجنون را

    رم این‌گردباد آخر به ساغرکرد هامون را

    به هر مژگان زدن سامان صد میخانه مستی‌کن

    که‌خط جوشیدودرساغرگرفت‌آن‌حسن میگون‌را

    به امید چکیدن دست و پایی می‌زند اشکم

    تنزل در نظر معراج باشد همت دون را

    دراین‌گلشن تسلی دادوضع سرو و شمشادم

    که یک مصرع بلند آوازه دارد طبع موزون را

    به تسخیر جهان بی‌حس از تدبیر فارغ شو

    نفس‌فرساکنی تاکی به مار مرده افسون را

    عروج جاه منع سفله طبعیها نمی‌گردد

    به این سامان عزت بوی تمکین نیست‌گردون را

    ز سختیهای حرص است اینکه خاک اژدها طینت

    فرو برده‌ست اما هضم ننموده‌ست قارون را

    فنا می‌ شوید ازگردکدورت دامن هستی

    چو آتش می‌کند خاکستر ما کار صابون را

    که باور دارد این حرف از شهید بینوای من

    که رنگی از حنای دست قاتل داده‌ام خون را

    رموز خاکساران محبت کیست دریابد

    مگر جولان لیلی ناله سازدگرد مجنون را

    اثرها بنگر اما ازتصرف دم مزن بیدل

    به چون وچند نتوان حکم‌کردن صنع بی‌چون را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha