کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل از خمار طلب خون کن و شراب طلب

    جگر به تشنه‌لبی واگذر و آب طلب

    ز عافیت نتوان مژدهٔ‌گشایش یافت

    به دل شکستی اگرهست فتح باب طلب

    مترس از غم ناسور ای جراحت دل

    به زلف یار بزن دست و مشک ناب طلب

    مباش همچوگهر مرده رنگ این دریا

    نظر بلندکن و همت حباب طلب

    محیط در غم آغوش بیقراری توست

    دمی چو سیل در این دشت اضطراب طلب

    قدم به وادی فرصت زن و مژه بردار

    بهار می‌رود ای بیخبر شتاب طلب

    لباس عافیت از دهر اگر هوس داری

    ز ماهتاب‌کتان و حریر از آب طلب

    شبی چو شبنم‌گل صرف‌کن به بیداری

    سحر برآر سر و وصل آفتاب طلب

    هزار جلوه در آغوش بیخودی محواست

    جهان شعورطلب می‌کند تو خواب طلب

    ببند پرده به چشم و دلت ز عیب‌کسان

    گشادکار خود از بند این نقاب طلب

    نیاز و ناز همان درد و صاف یک قدحند

    چوپای او سر ما هم از آن رکاب طلب

    دل گداخته بیدل نیاز مژگان کن

    طراوت چمن عمر از این سحاب طلب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha