به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
شب که حیرت با خیالت طرح قیل و قال ریخت
همچو شمع از پیکرم یکسر زبان لال ریخت
یک سحر تا نقشبندم صد چمنرنگم شکست
تا به پروازی رسم اندیشه چندین بال ریخت
همچو دل آیینهٔ وهمی به دست افتاده است
میتوان از لافهستی یکجهان تمثال ریخت
گاه عرض سرنوشت ناتوانیهای من
تا رقم در جلوه آید، کلک قدرت نال ریخت
یک نفس چون سایه گشتم، غافل از خورشید عشق
بر سراپایم سواد نامهٔ اعمال ریخت
آبم از شرم سماجت پیشگان این چمن
بهر یک لبخنده نتوان آبرو هرسال ریخت
بیتب شوقت به رنگ شعله داغ اخگرم
آرمیدنها مرا در قالب تبخال ریخت
رفتهام از خویشتن چندانکه میآیم هنوز
بیخودی از ماضیام توفان استقبال ریخت
عمر بگذشت و همان ناقدردان جلوهایم
نیستی آیینهٔ ما سخت بیتمثال ریخت
صبح این وبرانهایم از فیض نومیدی مپرس
خاک ما بر باد رفت و عالم اقبال ریخت
تا پری افشاندهایم از آسمانها برتریم
بسمل رنگیم نتوان خون ما پامال ریخت
کار با عشق است بپدل ورنه در میدان لاف
بوالهوس هم میتواند خونی از قیفال ریخت
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.