کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زاهد،‌که‌بادش‌، آفت ایمان شکست و ریخت

    تا شیشه بشکند دل مستان شکست و ریخت

    شب با سواد زلف‌تو زد لاف همسری

    صبحش‌به‌سنگ‌تفرقه‌دندان‌شکست‌ و ریخت

    بر دیده سپهر نشاند ابروی هلال

    نعل‌سمند او که‌ به‌جولان شکست و ریخت

    آن خار خار جلوه‌ که ماییم و حسرتش

    در چشم ‌آرزو همه مژگان‌ شکست و ریخت

    اشکی‌که در خیال تو از دیده ریختم

    صد گوهر آبگینهٔ‌ عمان شکست‌ و ریخت

    عیش زمانه از اثر گفتگو گداخت

    رنگ بهار نالهٔ مرغان شکست و ریخت

    تا کی به سعی اشک توان جمع ساختن

    گرد مراکه‌سخت پریشان‌شکست‌و ریخت

    بر سنگ می‌زد آینه‌ام شیشهٔ خیال

    دیدم که رنگ چهره ی ‌امکان شکست‌ و ریخت

    سامان روزی از عرق سعی مشکل است

    یعنی درآبرو نتوان نان شکست و ریخت

    اشکم به‌دوش هر مژه صد چاک بست ورفت

    این‌تکمه یارب از چه‌گریبان شکست‌و ریخت

    مانند نقش پا به‌ گل عجز خفته‌ایم

    بر ما هزار آبله باران شکست و ریخت

    بیدل به کار رفع خماری نیامدیم

    مینای‌ما همان‌عرق‌افشان‌شکست و ریخت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha