کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به‌گلشنی‌که دهم عرض شوخی او را

    تحیرآینهٔ رنگ می‌کند بو را

    خموش‌گشتم و اسرار عشق پنهان نیست

    کسی چه چاره‌کند حیرت سخنگو را

    سربریده‌هم‌اینجا چوشمع بیخواب‌است

    مگر به بالش داغی نهیم پهلو را

    ندانم از اثرکوشش کدام دل است

    که می‌کشند به پابوس یارگیسو را

    چه ممکن است نگرددکباب حیرانی

    نموده‌اند به آیینه جلوة او را

    به سینه تا نفسی هست‌، مشق حسرت‌کن

    امل به رنگ‌کشیده‌ست خامهٔ مو را

    غبار آینه‌گشتی‌، غبار دل مپسند

    مکن به زشتی روجمع، زشتی خورا

    اگر به خوان فلک فیض نعمتی می‌بود

    نمی‌نمود هلال استخوان‌ پهلو را

    دمی به یاد خیال تو سر فرو بردم

    به آفتاب رساندم دماغ زانو را

    گرفته است سویدا سواد دل بیدل

    تصرفی‌ست درین دشت چشم آهو را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha