کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جلوهٔ او داد فرمان نگاه آیینه را

    هاله‌کرد آخربه روی همچوماه آیینه را

    منع پرواز خیالت درکف تدبیر نیست

    ناکجا جوهر نهد بر دیدگاه آیینه را

    از شکست رنگ عجز اندود ماغافل مباش

    بشکند تمثال ما طرف‌کلاه آیینه را

    بسکه ما آزادگان را از تعلق وحشت است

    عکس ما چون آب داند قعر چاه آیینه را

    امیتاز جلوه از ما حیرت آغوشان مخواه

    دورگرد دیده می‌باشد نگاه آیینه را

    فرش‌نادانی‌ست هرجاآب‌ورنگ‌عشرتی‌ست

    ساده‌لوحی داد عرض دستگاه آیینه را

    گفتگو سیل بنای سینه صافی می‌شود

    امتحانی می‌توان‌کردن به آه آیینه را

    عرض هستی بر دل روشن غبار ماتم است

    ازنفسها خانه می‌گردد سیاه آیینه را

    این زمان ارباب جوهر دام تزویرند و بس

    می‌توان دانست آب زیرکاه آیینه را

    با صفای دل چه لازم اینقدر پرداختن

    جلوه بی‌رنگی‌ست اینجانیست راه آیینه را

    جز به جیب دل سراغ امن نتوان یافتن

    چون نفس از هرزه‌گردی‌کن پناه آیینه را

    بیدل اندر جلوه‌گاه حسن طاقت‌سوز اوست

    جوهر حیرت زبان عذرخواه آیینه را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha