کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تاب زلفت سایه آویزد به طرف آفتاب

    خط مشکینت شکست آرد به حرف آفتاب

    دیده در ادراک آغوش خیالت عاجز است

    ذره کی یابدکنار بحر ژرف آفتاب

    بینی‌ات آن مصرع عالی است کز انداز حسن

    دخل نازش دارد انگشتی به حرف آفتاب

    ظلمت ما را فروغ نور وحدت جاذب است

    سایه آخر می‌رود ازخود به طرف آفتاب

    بسکه اقبال جنون ما بلند افتاده است

    می‌توان عریانی ماکرد صرف آفتاب

    در عرق اعجاز حسن او تماشا کردنی‌ست

    شبنم‌گل می‌چکد آنجا ز ظرف آفتاب

    هرکجا با مهر رخسارتو لاف حسن زد

    هم زپرتو بر زمین افتاد حرف آفتاب

    ما عدم‌سرمایگان را لاف هستی نادر است

    ذره حیران است در وضع شگرف آفتاب

    بسکه در نظّارهٔ مهر جمال اوگداخت

    موج شبنم می‌زند امروز برف آفتاب

    جانفشانیهاست بیدل در تماشای رخش

    چون سحرکن نقد عمرخویش صرف آفتاب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha