کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به هر جبین‌که بود سطری ازکتاب حیا

    ز نقطهٔ عرقم دارد انتخاب حیا

    شبی به روی عرقناک او نظرکردم

    گذشت عمر وشنا می‌کنم درآب حیا

    ز لعل او به خیالم سؤال بوسه‌گذشت

    هزار لب به عرق دادم از جواب حیا

    دمی‌که ناز به شوخی زند چه خواهدکرد

    پری رخی‌که عرق می‌کند زتاب حیا

    ز روی یارکسی پردة عرق نشکافت

    گشاده چون شد ازین تکمه‌ها نقاب حیا

    عرق ز پیکر من شست نقش پیدایی

    هنوز پاک نمی‌گردم از حساب حیا

    دگر مخواه ز من ثاب هرزه‌جولانی

    دویده‌ام عرقی چند در رکاب حیا

    ز خوب جستم و چشمی به خویش نگشودم

    به روی من‌که فشاند اینقدرگلاب حیا

    به چشم بسثن از انصاف‌، نگذری زنهار

    به پل نمی‌گذرد هیچکس زآب حیا

    ز قطرگی بدر خجلت‌گهر زده‌ایم

    جبین بی‌نم ما ساخت با سراب حیا

    عرق زطینت ما هیچ کم نشد بیدل

    نشسته‌ایم چو شبنم در آفتاب حیا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha