کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هرکجا تسلیم بندد بر میان شمشیر را

    می‌کندچون موج‌گوهر بی‌زبان شمشیر را

    سرکشی وقف تواضع‌کن‌که برگردون هلال

    می‌کندگاهی سپرگاهی‌کمان شمشیر را

    تا به خود جنبی سپر افکندهٔ خاکی و بس

    گو بیاویزد غرور از آسمان شمشیر را

    بسمل آهنگان‌، تسلیمت مهیا کرده‌اند

    جبههٔ شوقی‌که داند آستان شمشیر را

    حسن تا سر داد ابرو را به قتل عاشقان

    قبضه شدانگشت حیرت در دهان شمشیر را

    گشت از خواب‌گر‌ان چشمت به خون ما دلیر

    می‌کند بیباکتر سنگ فسان شمشیر را

    زایل از زینت نگردد جوهر مردانگی

    قبضهٔ زر از برش مانع مدان شمشیر را

    بر شجاعت پیشه ننگ است از تهور دم مزن

    حرف جوهر برنیاید از زبان شمشیر را

    بسمل موج می‌ام زخمم همان خمیازه است

    در لب ساغرکن ای قاتل نهان شمشیر را

    نوبهار عشرتم بیدل‌که با این لاغری

    خون صیدم‌کرد شاخ ارغوان شمشیر را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha