کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بهار اندیشهٔ صدرنگ عشرت‌کرد بسمل را

    کف خونی‌که برگ‌گل‌کند دامان قاتل را

    زتأثیر شکستن غنچه آغوش چمن دارد

    تو هم مگذار دامان شکست شیشهٔ دل را

    نم راحت ازین دریا مجو کز درد بی‌آبی

    لب افسوس تبخال حباب آورد ساحل را

    درین وادی حضور عافیت واماندگی دارد

    مده ازکف به‌صد دست‌تصرف پای درگل را

    تفاوت در نقاب و حسن جز نامی نمی‌باشد

    خوشا آیینهٔ صافی‌که لیلی دید محمل را

    چه‌احسان داشت‌یارب جوهرشمشیر بید

    که‌درهرقطرة‌خون‌سجدة‌شکری‌ست‌بسرال را

    نفس در قطع راه عمر عذر لنگ می‌

    نصیحت پیشرو باشد به وقت‌کارکاهل را

    چو ماه نو مکن‌گردن‌کشی‌گر نیستی ن

    که اینجا جپ سعرداری‌کمالی نیست‌کاملرا

    عروج چرخ را عنوان عزت خواندهٔ لیکن

    چنین بر باد نتوان داد الا فرد باطل را

    دل آسوده از جوش هوسها ناله‌فرسا شد

    خیال هرزه تازی جاده گردانید منزل را

    سرااغ سایه از خورشید نتوان یافتن بیدل

    من و آیینهٔ نازی‌که می‌سوزد مقابل را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha