کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    لب جویی‌که از عکس توپردازی‌ست آبش را

    نفس در حیرت آیینه می‌بالد حبابش را

    به‌صحرایی‌که‌من دریاد چشمت خانه بردوشم

    به ابرو ناز شوخی می‌رسد موج سرابش را

    هماغوش جنون رنگ غفلت دیده‌ای دارم

    که برهم بستن مژگان چومخمل نیست خوابش را

    زشبنم هم به باغ حسن چشم شوخ می‌خندد

    عرق‌گر شرم دارد به‌که نفروشدگلابش را

    نگاهم بی‌تو چون آیینه شد پامال حیرانی

    براین سرچشمه‌رحمی‌کن که‌موجی نیست‌آبش‌را

    ز هستی نبض دل چون‌موج رقص بسملی دارد

    مباد آن جلوه در آیینه‌گیرد اضطرابش را

    ندارد ناز لیلی شیوهٔ بی‌پرده گردیدن

    مگرمجنون ز جیب خود درد طرف‌نقابش را

    به هربزمی‌که لعل نوخط او حیرت انگیزد

    رگ یاقوت می‌گیرد عنان دودکبابش را

    به تسلیم ازکمال نسخهٔ هستی مشو غافل

    سر افتاده شاید نقطه باشد انتخابش را

    بلندی آنقدر بالیده است از خیمهٔ لیلی

    که نتواندکشیدن نالهٔ مجنون طنابش را

    در آن وادی‌که از خود رفتنم پر می‌زند بیدل

    شرر عرض خرام سنگ می‌داند شتابش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha