بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۹: شوق اگر بیپرده سازد حسرت مستور را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شوق اگر بی پرده سازد حسرت مستور را عرض یک خمیازه صحرا می کند مخمور را درد دل در پردهٔ محویتم خون می خورد از تحیر خشک بندی کرده ام ناسور را چاره سازان در صلاح کار خود بیچاره اند به نسازد موم، زخم خانهٔ زنبور را ما ضعیفان را ملایم طینتی دام بلاست مشکل است از روی خاکسترگذشتن مور را زندگانی شیوهٔ عجز است باید پیش برد نیست سر دزدیدن ازپشت دوتا مزدور را عشرتی گر نیست می باید به کلفت ساختن درد هم صاف است بهرسرخوشی مخموررا غفلت سرشار مستغنی ست از اسباب جهل خواب گو مژگان نبندد دیده های کور را در نظر داریم مرگ و از امل فارغ نه ایم پیش پا دیدن نشد مانع خیال دور را اعتبار درد عشق از وصل برهم می خورد زنگ باشد التیام آیینهٔ ناسور را زندگی وحشی ست از ضبط نفس غافل مباش بوی ، آرامیده دارد در قفس کافور را در تنعم ذکر احسانها بلند آوازه نیست چینی خالی مگر یادی کند فغفور را بیدل از اندیشهٔ اوهام باطل سوختم بر سر داغم فشان خاکستر منصور را بیدل دهلوی