ما راست ای سرآمد لیلی نگاهها
از هر نگه به وادی وصل تو راهها
از حیرت تو چون صف مژگان به دور چشم
مانده است خشک بر لب ما فوج آهها
بر خاک جلوه گاه تو ای شمع بزم قدس
پروانه وار گرم تپیدن نگاهها
توحید را وجود فلکها دلیل بس
استاده بی ستون زکه این بارگاهها؟
از مهر و ماه، پرردگیان حریم قدس
بر آسمان فکنده زشوقت کلاهها
جویا جواب آن غزل واعظ است این
دلها زهای های غمت خانقاهها