ضعف نگذاشت که یک ره جهد از جا آهم
شد گره در دل خونین چو سویدا آهم
چون نسیمی که نهد سر به بیابان ز چمن
بویی از حیرت دیدار بود با آهم
در سراغ تو ز بس گرم تکاپو شده ام
نفس سوخته ای کرد هوا را آهم
داد کز هجر چو طاووس همه تن داغم
آه کز درد چو زلف تو سراپا آهم