تا به معراج فنا یعنی شهادتگاه عشق
بال و پر از شعله مانند شرر می خواستیم
شوخ چشمی را ز حد برداشت شمع بزم یار
ما چراغ خلوت از خود چون گهر می خواستیم
حسن پاک آفتابم در خور هر دیده نیست
دیده ای از چشم شبنم شسته تر می خواستیم
تا بکام دل توان خندید جویا غنچه وار
در بهاران از خدا یک مشت زر می خواستیم