موسم مستی است ایام بهاران های های
فصل گل را مغتنم دانید یاران های های
دست افشان پای کوبان می روم از خویشتن
رقص مستی سیر دارد می گساران های های
می روم افتان و خیزان تا بکوی می فروش
گرد راه می کشانم، باده خواران! های های
می نمایم شبنم خوی برگل رخساره اش
نم نم باران و صبح نوبهاران های های
مرغ روح از دل تپیدن طبل وحشت خورده است
خجلتی دارم ز روی جان شکاران های های
نه رود یار از برم نه غیر آید بر سرم
خوش بود معشوق و می در روز باران های های
می پرد رنگ از رخم جویا ببال بوی گل
می روم از خود به یاد گلعذاران های های