گشته بی لعل تو خم در دل میخانه گره
شده هر قطرهٔ می بر لب پیمانه گره
نبود چین جبین آینهٔ حسن ترا
چون هلال است ز ابروی تو بیگانه گره
تا قیامت به تمنای بناگوش کسی
در دل بحر بود گوهر یکدانه گره
غنچهٔ خاطر من بشکفد از شبنم اشک
می گشاید ز دلم گریهٔ مستانه گره
بر لبم بی می دیدار تو خمخانه نگاه
شده تبخاله صفت غنچهٔ پیمانه گره
زده ناخن به دلم مصرع بینش جویا
«ناخن شمع گشود از پر پروانه گره»