عید من باشد گرفتاری به یار تازه ای
بشکفد گل گل دلم از خار خار تازه ای
در دم پیری به عشق نوجوانان شاد باش
با شراب کهنه می باید نگار تازه ای
دل به تنگ آمد چه خوش بودی اگر می ریختند
طرح دنیای نوی و روزگار تازه ای
گر رهم این بار از دست غمت بار دگر
پیش گیرم پیشهٔ دیگر، شعار تازه ای
حسن صورت دیگر و حسن جوانی دیگر است
خوشتر است از صد گل پژمرده خار تازه ای
بی تکلف می رود زنگ کدورت از دلم
با خط نو خیز یاری با بهار تازه ای
بار خاطر گشته کار شاعری جویا مرا
بعد ازین در پیش گیرم کار و بار تازه ای
منظور دیده ها نه ای و نور دیده ای
در عالمی و پای ز عالم کشیده ای
در هر طرف که می نگرم جلوه گر تویی
بر روی گل به کسوت رنگ آرمیده ای
ای نفس قطع راه فنا یک نفس شود
هنگامه ای به هستی مرهوم چیده ای
از شوخی تو برق شرروار می رمد
ای شعله خوی من تو هنوز آرمیده ای