مستور گشت رویش زیر نقاب نیمی
گویی که منکسف شد از آفتاب نیمی
چون برگ لاله را هر لخت دلی ز داغت
خون گشته است نیمی، گشته کباب نیمی
در حیرتم که چون رفت از خط تمام حسنش
بایست گردد آن رو بی آب و تاب نیمی
در دور رخ خط او نام خدا چو ماه است
بیرون ابر نیمی، زیر سحاب نیمی
از لطف و قهرش امشب پیمانهٔ دل من
نیمی پر از شراب است پرخون ناب نیمی
جویا شب وصالش نصف دلت شده خوش
بنمود چهره اما از بس حجاب نیمی