عذار لعل گون خوب است از خوبان بهم سودن
به انداز گزیدنها لب و دندان بهم سودن
حریصم بسکه بر نظارهٔ شبهای وصل او
دلم در چنگل باز است از مژگان بهم سودن
هلاک تندیی، در عین صلحم، از تو می آید
چو تار بخیه در پیوندها دندان بهم سودن
ز رشک رنگ لعلت غنچه شد گل، عالمی دارد
بع انداز مکیدنها لب خندان بهم سودن
چو سنگ آسیا می ماند آخر اهل دولت را
کف افسوس از نومیدی دوران بهم سودن