کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گلستان بی بر رویی به زندان می زند پهلو
    گل از هر خنده بر چاک گریبان می زند پهلو
    چه غم گردامنم شد زرق خارستان این وادی
    که جیب پاره ام چون گل به دامان می زند پهلو
    گرفتار ترا اندیشهٔ عریان تنی نبود
    به گردن طوق عشقش بر گریبان می زند پهلو
    به راه عاشقی پا بی خبر دل در خطر باشد
    که هر خاری در این وادی به مژگان می زند پهلو
    کند هموار ناز یار بی اندامی دل را
    که پرچین چون شود ابرو به سوهان می زند پهلو
    دهد کم را شکوه عشق جویا رتبهٔ بیشی
    که اینجا قطره بر دریای عمان می زند پهلو

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha