یکرنگ بیخودی شده از خود بریده ام
با وحشت آرمیده ام از بس رمیده ام
عرش برین مقام من از فیض بیخودی است
از خویش رفته رفته به جایی رسیده ام
چون سایه در ره تو به خاک اوفتاده ام
گرد ره فنا شده رنگ پریده ام
سر مگوی پرده دریهای غنچه را
جویا هزار بار ز بلبل شنیده ام