کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خاکساری را چو نقش پای تا دل بسته ایم
    خویش را چون جاده بر دامان منزل بسته ایم
    حسنش از طفلی نمک پرورد شور عشق ماست
    ما بجای مهره بر گهواره اش دل بسته ایم
    شهد ناب از دیده می ریزد سرشک ما به خاک
    تا دل خود را به آن شیرین شمایل بسته ایم
    تا توان روز جزا با این نشانش یافتن
    ما ز خون خود حنا ز دست قاتل بسته ایم
    زور وحشت الفت ما را ز کویش نگسلد
    دل به تار زلف آن مشکین سلاسل بسته ایم
    در حقیقت غنچهٔ گلزار نومیدی بود
    اینکه بر نخل حیات خویشتن دل بسته ایم
    در پناه دردمندی از حوادث ایمنیم
    ما که بر بازوی خود طومار از دل بسته ایم
    خامشی مفتاح قفل بستهٔ دلها بود
    ما لب خود را برای حل مشکل بسته ایم
    حرز ما جویا دل پرمهر شاه اولیاست
    رشتهٔ جان را از آن با این حمایل بسته ایم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha