ز زلف و کاکلت ای نازنین گره بگشا
زکار عاشق زار حزین گره بگشا
گره شد به دلم مطلبی خداوندا
تو با انامل فض خود این گره بگشا
زبان شکوه ببند و به داده خوشدل باش
بنه به درج دهان و زجبین گره بگشا
به سر گرانیت افسرده خاطرم داری
ز جبهه ای صنم خشمگین گره بگشا
ز سر گرانیت افتاده عقده ها به دلم
از آن دو ابروی نازآفرین گره بگشا