در خاک مرا ز آتش دل گشت بدن آب
شد هممچو حبابم کفن از پهلوی تن آب
از هر گل این باغ شمیم جگر آید
گویا که ز ابر مژه ام خورده چمن آب
چون غنچه بهر قطرهٔ اشکم گل زخمی است
برداشته از چاک جگر دیدهٔ من آب
از یاد شکرخند تو گردیده ز شبنم
گرداب صفت غنچهٔ گل را بدهن آب