با شوخی چنان به کنارم نشسته ماند
گویی به لوح حافظه مضمون جسته ماند
طومار شکوه های دل من به دست چرخ
نگشوده همچو غنچهٔ شاخ شکسته ماند
باز آکه در فراق تو هر موی بر تنم
بسیار بی قرارتر از نبض خسته ماند
مضمون بسته را نتواند کسی گشاد
مرغ دلم به زلف تو تا حشر بسته ماند
جویا گل نشاط که نبود دو روز بیش
شکر خدا که در کف ما دسته دسته ماند