کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خون دلم چو از سر مژگان فرو چکید
    صاف نشاط از آن لب خندان فرو چکید
    آبی که خورده بود دل از دیدن تو دوش
    امروز اشک گشت و ز مژگان فرو چکید
    در گلشنی که سرو تو رنگ خرام ریخت
    خوناب ناله از لب مژگان فروچکید
    می خوردی و زلال طراوت زعارضت
    چون اشک اهل درد به دامان فروچکید
    بر تن گریست بی تو ز بس مو بمو مرا
    چون شمع اشک من زگریبان فروچکید
    نام خداچو صاف صبوحی به لب نهاد
    طوفان رنگ زان رخ رخشان فرو چکید
    از آه دردناک من امروز چرخ را
    خون شفق زگوشهٔ دامان فروچکید
    جویا به کام تلخی هجران چشیده ام
    آب نبات زان لب خندان فروچکید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha