کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ندارد بیش ازین دل طاقت صهبای پر زورش
    دهد از هر نگه رطل گرانی چشم مخمورش
    مرا دیوانه دارد عشق او در دامن دشتی
    که جوشد خون سودا لاله سان از خاک پرشورش
    دل خونین نشان ناوک غم گردد از اشکم
    بود ذوق کمانداری اگر در خانهٔ زورش
    نمک دارد به امید ترحم گریه در بزمی
    که شد چشم سفید دردمندان شمع کافورش
    شدم آوارهٔ دامان صحرایی که می بینم
    خیال دعوی ملک سلیمان در سر مورش
    در آن وادی دلم از فیض مشرب کامرانی کرد
    که دارد وسعت ملک سلیمان دیدهٔ مورش
    چسان بیند خرابی ملک سلطان جون جویا
    بود ریگ روان لشکر، بیابان شهر معمورش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha