بهره از یاری یاری نیستش
هر که طبع بردباری نیستش
هر که دل در زلف یاری نیستش
یک سر مو اعتباری نیستش
هر که ترک بندگی کرده شعار
گوئیا پروردگاری نیستش
شاهد دنیا جمالش دلرباست
لیک رنگ اعتباری نیستش
بوی خامیش از کباب دل نرفت
آنکه آه شعله باری نیستش
بی نصیب از کاو کاو آنمژه است
هر که در دل خارخاری نیستش
مشت خاکم ما بباد آه رفت
بر دل از جویا غباری نیستش