کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گر نیست آفتاب برین در کمین برف
    ریزد عرق ز واهمه چون از جبین برف
    فرش است نور صبح بروی بساط خاک
    یا این مکان بفیض رسید از مکین برف
    فردا ز تیغ مهر مسخر شود زمین
    امروز اگرچه هست بزیر نگین برف
    در برف می زنند ز بس دست و پا شدند
    هندوستانیان مگس انگبین برف
    گلهای عیش از بت سرخ و سفید چین
    بنگر ز عکس باده رخ آتشین برف
    از سیر برف بسکه دلم آب می خورد
    جویا قسم خورم بسر نازنین برف
    باشم چرا به گوشهٔ کشمیر اسیر برف
    زین پس گرفته است دل از سردسیر برف
    گر نیم قطره می بچکانند بر لبش
    بر روی آفتاب کند حمله شیر برف
    شد پخته نان روزی ابنای روزگار
    چون یافت مایه روی زمین از خمیر برف
    حاصل قبول کرد زمیندار کوه و دشت
    دست فلک فکند به رویش چو تیر برف
    جز فیض نوبهار پس از فصل برف نیست
    دارد بشارت گل و سنبل بشیر برف
    جویا به هر کجا که نشینی وطن مکن
    این وعظ مانده است به یادم ز پیر برف

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha