خوی آن جور آشنا بیگانه از هوشم کند
می کند دانسته یادم تا فراموشم کند
حسن سرشار ترا نازم شکوهش کم مباد
با وجود صد زبان چون غنچه خاموشم کند
غبارم بر فلک پرواز مانند ملک دارد
هنوز آن کینه جو کین مرا همچون فلک دارد
عجب شوری ست آمیزد چو درد عشق با مستی
کباب لخت دل در بزم می نوشان نمک دارد