وای بر دیده اگر محو بدایع نشود
بر دل افسوس که حیران صنایع نشود
بر ندارد هوست تا زخودآرایی دست
حسن کردار تو مقبول طبایع نشود
نگه مست تو پیماید اگر صاف طهور
دامن خلق تر از مسکر مایع نشود
توبه کن توبه که در چاه ضلالت افتی
دستگیر تو اگر ترک شنایع نشود
در سر زلف بتان و دل عاشق سودا
مشتری تا نشود بندهٔ بایع نشود
غم ز رسوایی خود نیست مرا در عشقت
لیک خواهم خبر حسن تو شایع نشود
تا توانی مده از دست نکویی جویا
کاین گرانمایه متاعی است که ضایع نشود