غیر از ایام وصال بت دلخواه مپرس
چند پرسی ز شب هجر، مپرس آه مپرس!
همچو شمعم دم تقریر زبان درگیرد
جان من! آه، از این آتش جانکاه مپرس
در ره عشق تو کردم قدم از سر چو شرار
اولین گام ز خود رفتنم از راه مپرس
این یکی جان گل آن شعلهٔ افلاک گداز
از نسیم سحر و آه سحرگاه مپرس
چند پرسی که چه حال است ترا ای جویا
مستم و نیستم از حال خود آگاه مپرس