کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شب که یاد چشم مستش از غمم افزوده بود
    آسمان پردود و آهم چون سفال دوده بود
    پشت بر دیوار آهن داشتم از فیض صبر
    همچو جوهر تا دلم در پیچ و تاب آسوده بود
    در نقاب شرم از بس حسن مستوری نهان
    چهرهٔ تصویر او هم از حیا نگشوده بود
    عالمی را گرچه شب بر خاک بیهوشی فکند
    همچنان پیمانهٔ چشم تو ناپیموده بود
    گردشی در خواب مستی داشت امشب چشم یار
    چون سحر شد دیدم الماس نگه را سوده بود
    ناز چشمش زان نگاه مست و مژگان خدنگ
    هوشم از سر نقد جان جویا ز تن بربوده بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha