خاکساری جوشن شمشیر آفت می شود
کوتهی دیوار را حصن سلامت می شود
رفتگان را طور رفتارش برانگیزد زخاک
قامتش چون در خرام آید قیامت می شود
هر مجازی را به درگاه حقیقت مسلکی است
چون هوس برخویشتن بالد محبت می شود
رحم در دلها کن ای ساقی که از جام دگر
عارض او برق خرمن سوز طاقت می شود
هر کرا باشد قسیم نار و جنت مقتدا
راضی از دنیا و مافیها به قسمت می شود
طور رفتارش ز بس از جا درآرد سایه را
همچو سروی در پی آن قد و قامت می شود
با دل بیدار عاشق می کند ترک جفا
ترک من در هوشیاری بی مروت می شود
در تصور با تو همراهند اغیار دغا
از خیالت در حریم دیده کثرت می شود
روز تا شب گریه کن جویا که از شرم گناه
آب چون گردید دل، اشک ندامت می شود