کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    باز در جیب و کنارم همه خون ریخته است
    اشک، دل را مگر از دیده برون ریخته است
    بلدی در ره رفتن زخودم حاجت نیست
    همه جا لخت دل افتاده و خون ریخته است
    چرخ هم بی سرو پا گرد ره سودا شد
    تا فلک بر سر هم بسکه جنون ریخته است
    مارهای سیه زلف به خود می پیچد
    تا خط پشت لبت رنگ فسون ریخته است
    خالی از خویش شدم در دم نظارهٔ او
    شمع سانم نگه از دیده برون ریخته است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha