از باغ رفت و گل خون دایم به جام دارد
هر غنچهٔ پارهٔ دل بی او به کام دارد
از عکس روی پنهان در گرد و کلفت غم
آیینه ام ز جوهر در خاک دام دارد
گر با خودم نبردی گیرم ز روی ناز است
نام مرا نبردن آیا چه نام دارد؟
ریحان زگل دمیدش جویا چرا ننالم
لطفی که خاص من بود امروز عام دارد