ترک همره رهنمای کوی ماه من بود
چشم پوشیدن ز مردم شمع راه من بود
من که چشم عیب بینی را نمی پوشم زخلق
سر زند از هر که تقصیری گناه من بود
چون شمیم غنچه از خوناب دل جوشیده ام
سرو رنگین جلوه ای گر هست آه من بود
گر به ظاهر زان گل رو چشم می پوشم ولی
هر بن مژگان کمینگاه نگاه من بود
من چرا لرزم به خویش از آفتاب روز حشر
سایهٔ آل عبا جویا پناه من بود